از اولین وبلاگی که راه انداختم حدود شش سال میگذرد. در این مدت همیشه دلم میخواسته یک "جا"یی برای خودم در فضای مجازی داشتهباشم که بنویسم و چند بار هم ایدههای مختلفی را امتحان کردهام که حال و حوصلهام برای پیگیریِ هیچ کدامشان دوام نیاورده. دو تا سوال همیشه ذهنم را به خودش مشغول کرده و ناتوانیام برای جواب دادن به آنها هر روز داشتنِ بلاگ را عقب انداخته. یکی اینکه آیا باید یک وبلاگِ تخصصی باشد و به دغدغههای حرفهایم در آن بپردازم یا نه باید از جنسِ همین نوشتههایی که توی دفترم هر روز و شب مینویسم باشد. مشکلم برای جواب دادن به این سوال این است که نمیتوانم خطی بینِ این دغدغهها بکشم. راستش اصلا اعتقادی به این ندارم که این دو تا از هم قابل تفکیک باشند. اما از طرفی برای مخاطب احساسِ مسئولیت میکنم که اگر دارم به بهانهی خواندنِ نوشتههای مربوط به کار او را اینجا میکشانم، شاید درست نباشد که خیلی به مسائل شخصی بپردازم. سوالِ دوم که در چهار سالِ اخیر با آن کلنجار رفتهام و بیشتر و بیشتر جوابش را نمیدانستهام زبانِ وبلاگ بوده که آیا باید فارسی بنویسم یا به انگلیسی. تا میآیم به وبلاگ فکر کنم انقدر این دو سوال و حاشیههایشان ذهنم را درگیر میکند که بیخیال میشوم و میگذارم بعدتر تصمیمِ کُبرا را بگیرم.
از این وضعیت خسته شدهام. یعنی هیوهی وبلاگهای خواندنی و جالب میبینم و دلم یک گوشه برای خودم میخواهد که مُفصل بنویسم. پُستهای طولانی را نمیخواهم در فضای فیسبوک منتشر کنم. یعنی میشود ها اما نمیشود از مخاطبی که دارد با سرعتِ نور همهی اتفاقهای جهان را مرور میکند و لایکزنان و معلقزنان نیوزفیدش را زیرورو میکند انتظار داشت حوصله کند با تأمل نوشتهای را بخواند. این بار وبلاگم را با این ایده که فضایی است برای حیاتِ مجازی، خانهای است برای کِش آمدنهای مُفصلی که فیسبوک و فضاهای دیگر امکانش را نمیدهند راه میاندازم. نمیدانم باز چند روز طول خواهد کشید تا از ادامهی کار منصرف شوم یا اینکه مثلِ نوشتن دردفتر که حالا تقریبا یبست سال است به عادت تبدیل شده با من خواهد ماند.
چندبار این جمله را که "اینجا از این به بعد نوشتههایی را پیدا خواهید کرد که..." شروع کردم و دیدم اصلا نمیخواهم اینبار بدانم چه بلایی سرِ این فضا میآید و میخواهم در ذهنِ خودم و مخاطب انتظاری ایجاد کنم. یک تنِ مجازی میخواهم که با من رُشد کند ، بالا و پایین داشتهباشد و در عینِ حال از احوالِ جذابِ طوفانزدهی فیسبوک که همه اتفاقها با هم قاطی میشوند و از زیروروی هم میگذرند، فاصله داشته باشد.
اینجا کِش خواهم آمد. این تنها توضیحِ این بلاگِ نورسیده است به گمانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر